حرف دل
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید .

پيوندها
همدم تنهایی هام !!!
دوستی و دوست داشتن
زندگی را دوست دارم با تمام بدبیاریش
♥♫يــــ دخــملــ♥ــونــهــ صـــَمــ♥ــيمــــ♫♥
❤تنهای تنها ❤
دلنوشته های فراز
The Web Site SevenAseman
گرگ باران دیده
من تنها هستم:اما من تنها نیستم
ستایش عشق
عشـ♥ــق بی پایان
....درامتدادتنهایی...
کلک خیال
چیک چیک دلهای تنها
پر پرواز
بی سرزمین تر از باد.....
اُپراتور قلبم
خنده+شادی+شوخی
اولین بوسه من
عسلی
حرفهای یک دل خسته
وبلاگ زشت ها
××تسلیت قلب صبورم×× عشقم عاشقتم
(◡‿◡✿)کــــــــــلاه قــــــــرمـــــــزی
...آوای سکوت...
★★دل گفت ها ★★
√ املت √√√
عاشقا نهای تنهایی
درد و دل
دنیا دل منو ببین
چند قطره احساس
♪♫عروسک کوکی من...(◡‿◡✿)
کاش یکم بارون بگیره
عشق به پاکی شبنم
tanhaye aval
ریکی.هیپنوتیزم.انژی درمانی.مدیتیشن
عرب باقری
دنیای قرو قاطی من
عشق
Heart.beat
ترنم
بزرگترین وبلاگ عشقولانه
بــــــــــــازی ســــــــرنوشـــــــــــت
حرف های ناگفته ی من
خودمونی ها
..........داستان...........
عشق
دل دیونه
ღღ˙· کلبه ای پر از احساس و دلتنگی
دختر آریایی
love
دوبيتي عاشقانه
lonely
فقط عشقA
خودمونی ها
گریه حرف آخرم بودミ
بی خیال دنیا دنیا مال توست
googooriya
عاشقان واقعی
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حرف دل و آدرس nafasa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
nafas

آخرین مطالب


 
چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 1:23 :: نويسنده : nafas

شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم 
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم 
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی 
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی 
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود 
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه 
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت 
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته 
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب



 

می گفت 
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری 
به جان دلبرش افتاده بود- اما- 
طبیبان گفته بودندش 
اگر یک شاخه گل آرد 
ازآن نوعی که من بودم 
بگیرند ریشه اش را و 
بسوزانند 
شود مرهم 
برای دلبرش آندم 
شفا یابد 
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را 
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده 
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه 
به روی من 
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من 
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و 
به ره افتاد 
و او می رفت و من در دست او بودم 
و او هرلحظه سر را 
رو به بالاها 
تشکر از خدا می کرد 
پس از چندی 
هوا چون کوره آتش زمین می سوخت 
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت 
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟ 
در این صحرا که آبی نیست 
به جانم هیچ تابی نیست 
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من 
برای دلبرم هرگز 
دوایی نیست 
واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!


 

نمی فهمید حالش را چنان می رفت و 
من در دست او بودم 
وحالا من تمام هست او بودم 
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟ 
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟ 
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت 
که ناگه 
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد 
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه - 
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت 
نشست و سینه را با سنگ خارایی 
زهم بشکافت 
زهم بشکافت 
اما ! آه


 

صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد 
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد 
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد 
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را 
به من می داد و بر لب های او فریاد 
بمان ای گل 
که تو تاج سرم هستی 
دوای دلبرم هستی 
بمان ای گل 
ومن ماندم 
نشان عشق و شیدایی 
و با این رنگ و زیبایی 
و نام من شقایق شد


 

گل همیشه عاشق شد....


 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: